-
یگانه میم عالم
1391/02/30 17:47
زمین خوردم گریستم خندیدی خندیدم شکستم گریستم خندیدی خندیدم مریض گشتم خواب بودم بیدار بودیم بیدار شدم خندیدی خوب شدم گریستم گریستم گریستم نبودی نبودی گریستم یگانه میم عالم نگاهت را می خواهم نگاهت را می خواستم چه اینجا چه آنجا تنهایم گذاشتی در اینجا تنهایم نگذار در آنجا دوستت دارم مادر برای حامد عزیزم :(
-
فکر می کنید در هفت سال آینده در کجا باشید ؟
1391/02/30 10:42
آن جا در کنار ساحل سیگاری بر لب گمشده در انبوه شیشه ها و دراژه های خالی چشم انتظار غروب ...
-
مث شروع قصه ها
1391/02/24 08:16
من بودم و تو زیر گنبد کبود ...
-
متوهم وحده
1391/02/23 18:46
دیروز فیلی را در خیابان انقلاب کشتم که زیر سایه اش بستنی می خوردم
-
رقص نوشت (2)
1391/02/17 00:33
یا که نه چرا کوهستان ؟ چرا یخ ؟ بیا سالسا برقصیم روی ذغال گداخته در پستویِ خانه عی گلی ، در وسط دشت تنگ هندوستان
-
رقص نوشت (1)
1391/02/16 19:13
کوهستانی باشد و فضای بازی باشد و یخچالی در دل کوه باشد و ارکست سمفونی باشد و تویی باشی که تا قرن ها تانگو برقصیم روی یخ
-
The War's Song
1391/02/14 14:07
دینگ دانگ ، دینگ دانگ، دینگ دانگ، دینگ دانگ می شنوی ؟؟ ناقوس ها باز هم زجه مادران را فریاد می کنند آمدند مردگان زنده کلیسا ها باز هم پیامی دیگر دارند جنگی دیگر در راه است اینبار خیر و شر در یک طرف می جنگند شاید برای بقا نازنینم فکر می کنم این جنگ آخر باشد شاید پس از آن آزادیست بویش را در هوا احساس می کنم فقط باید...
-
در این وبلاگ
1391/02/13 21:40
بخوانید و بدزدید ، فقط اصراف نکنید + انصافن نوشته هایی که ته اش پوریا کاف خورده رو ندزدید دیگه حشری میشم :|
-
The Savior
1391/02/13 20:57
می آید ، روزی سرد و تاریک در اوج نا امیدی در منجلاب خفت دست و پا میزنیم سوار بر قایق لذت پیدایش می شود با شنلی مشکی داسی برّاق به چهره های خسته ی مان لبخند می زند آری مرگ به زودی به سراغ تک تکمان می آید منجیمان می آید منجی آفرینش ، در راه است
-
سرطان مغز
1391/02/13 19:31
رفیق ، کمتر فکر کن ، نگرانم مریض شی
-
حال همه ی ما خوب است
1391/02/11 08:16
تو خواستی باور کن ، یا نکن
-
زندگی
1391/02/10 20:30
زبونشو نمیفهمم ، زیرنویسشو از کجا باهاس دانلود کنم ؟
-
آنقدر دست دست کردی نازنینم ، که رقصم گرفت آخر
1391/02/09 04:35
رقصم گرفته بود ، مثل درختکی در باد ، آنجا کسی نبود ، غیر از من و خیال و تنهایی
-
خلیج همیشگی پارس
1391/02/09 02:31
اوهوی ، ملک عبدلا ... گفتی اتوبانی که می خوای چند لاینه باشه ؟
-
I believe I can fly
1391/02/08 22:04
باور دارم که می توانم می خواهم که بتوانم فرار کنم از هر آنچه احاطه کرده است مرا از این حصار تنهایی از این همه محدود از این همه هیاهو کنج آسمانت را آن جا که ماهت طلوع خوردشیدت می کند غروب خدایا به نامحرمان به پرواز اجاره نداده ای که آیا ؟ می خوام آخر می خواهم که بتوانم می خواهم و می توانم که پرواز کنم از اینجا به کنار...
-
رئالشون ، ریــــد
1391/02/07 02:24
سخنگوی کمپانی durex قول ساخت کاندومی به اندازه قد و قواره آقای خاص رو به جامعه ورزشی داد
-
چوب را بکُش...
1391/02/05 13:50
مورچه ها هر روز وقتی در مسیر انبار دانه ها رو حمل می کردند مجبور بودند دور چوب مقدس دور بزنند گاهی مورچه ها برای چوب مقدس دانه ها را رها می کردند و ساعت ها به زمان کاریشون اضافه می کردند تا دانه تازه ای برای انبار پیدا کنند اوایل از روی اعتقاد خودشان این کار را می کردند اما به مرور تبدیل به قانونی شد که باید به اجبار...
-
و از رگ گردن به شما نزدیک تریم ...
1391/02/04 21:55
هر چند وخ یبار هممون باهاس یه نگا به آسمون بندازیم ( چون به رگ گردنمون نمیتونیم مستقیمن نگا کنیم ) بعد با دست به شیر سماور اشاره کنیم شاید که فرجی ( هه هه ) شد و خدا دقت کرد + ( فرج - واژگان ادبی - معانی ضایع )
-
داور پاره پاره ...
1391/02/03 02:13
در بازی زندگی هر چه کارت زرد هم بگیری اخراجت نمی کنند داور احمق کارت قرمزت را کجا جا گذاشته ای ؟
-
... و عقل دادیم تا بیاندیشید
1391/02/02 01:59
آدم ها اینروز ها سر در برف کرده اند مانند کبک به دونبال نفهمیدند با کون های سرخ سر هایی گرم از فهمیدن فرار می کنند آدم ها اینروز ها به همه کس سر میزنند در کوچه علی چپ اتوبانی شده است دیگر از دست این جماعت آدم ها این روز ها خیلی خسته اند شاید برای همان است که چشمانشان دائم بسته است در مقابل حقیقت تنها عده ای الاغ با...
-
فرودگاه امام ، 2 صبح ، شبی زمستانی ، سال 88
1391/01/29 03:34
یک شب در یک شهر خواب آشفته ای دیدم از فرودگاهی غرق در نور آشفته از خواب پریدم به ساعتم نگاهی کردم در ها را قفل کردم یک ساعت مانده به پرواز هنوز نرفته است یک ساعت مانده به پرواز در سالن انتظار است سالن انتظار را گل بگیرند مکان انتظار ماشین های خاموش و سردیست که درونش را دود سیگار پر کرده است چشم به آسمان دوخته اند تا...
-
عشق های اینترنتی
1391/01/28 00:14
پاکت و تمبر بیارین خسته شدم از نامه های الکترونیکی گوشی لعنتی رو خاموش کن می خوام تن صدای پرده های گوشم و آنلاین نوازش کند کس خوار وبکم و اسکایپ ، کیفیت اچ دی چشمانت را می خواهم گور بابای :) :* :)) :X اصلن آن اشک های واقعی ات را ترجیه میدهم بغلم می کنی ؟ بیا >:)< بشـــــــــــــــــــاش توش نازنینم ، نوازش...
-
رفتم سر کوچه ، یه پوک از سیگار بگیرم ...
1391/01/25 03:41
میمیریم میمیریم میمیریم در دنیای واقعی در دنیای مجازی در دنیای خیالی میریم و میریم و میریم در آخر تمام قصه ها میمیریم اما با یک تلنگور اتفاق ساده بی قیمت زنده میشویم زندگی می کنیم و فکر می کنیم که زنده شدیم و زندگی می کنیم اما نه زنده شده ایم نه زندگی می کنیم . جندگی لفظ بهتریست اگر از من میپرسید تنها فکر به زنده بودن...
-
این واژه ها
1391/01/23 06:09
غریبه ای نبودنش شهر آفتاب و من در آید تنها او سوزان میسوزم او نشسته ام زیر همچنان ام نمی آید این منتظر که در من از . گاهی هم اینگونه میشود ... وقتی ذهن و قلم کارد و پنیر بشوند
-
کریم خوانم میرید
1391/01/22 02:37
امروز تو ایستگاه منتظر بودم ون بیاد سوار شم برم راننده تاکسی عم بغلم نشسته بود منتظر بود تاکسیش پر شه بره یه شعر و هعی با خودش زمزمه میکرد من درست نفهمیدم ولی مضمونش این بود که می خوام دیگه نرینم که روی عن و نبینم خوشمزه بازیم گل کرد گفتم آقا کریم خوانم میرید گفت نه داداش ماشینای کریم خان اونطرفن دیگه ترسیدم بش بگم...
-
دلقک 2:00 17 فروردین
1391/01/17 02:09
گلایل آورده ای ؟ گلایل دوست ندارم رز ، رز خوب است بگذریم آب آورده ای ؟ بشویم خاک گرفته است تمام وجودم را تکه سنگ را بگذار کنار ضرب انگشتانت را بیشتر دوست دارم گلاب را فراموش کن حساسیت دارم اگر مقدور است بجای پنج شنبه ها شنبه ها به دیدنم بیا شنبه ها خیلی تنهایم خالکوبی بدنم کمرنگ شده اوستا را بیاور پررنگش کند آخر دیگر...
-
بنام خدا
1391/01/13 06:23
در خانواده ما روز سیزده فروردین روز ورزش ملی نامگذاری شده است در این روز به صورت فشرده به بدمینتون ، والیبال ، وسطی ، فوتبال و دوچرخه سواری میپردازیم و سهمیه ورزش یکسالمان را در سه ساعت پر می کنیم این روز همچنین روز مرگ سهراب یا به عبارتی نوش دارو پس از مرگ دلقک هم نامگذاری شده است در این روز پسر خاله و برادرمان هار...
-
نوشته شده توسط پوریا کاف ( دلقک )
1391/01/07 09:37
پیش نویس : این مجموعه خیلی وقته که توی ذهنم طراحی شده ، دیشب به دلیل یسری اتفاقات به روی کاغذ آوردمشون ، بعد از اینکه کسی رو پیدا کردم که نقاشی هاش رو بکشه به فایل پی دی اف تبدیل می کنم ، در اصل همه ی اینکار هارو برای خودم می کنم ولی اینجا میذارم شاید کسی خوشش آمد از قلم ناقص من ... اگر کسی می تونه و وقتشو داره برای...
-
1:25 7/1/91
1391/01/07 01:26
پنج ساله بودم با خنده با پاهایی عرق سوز شده زیر آفتاب سوزان صحرا روی دوش پدر به شیطان سنگ میزدم به خیال خود با ارباب تاریکی ها مبارزه ای بس شگرف میکردم حال بیست و یک ساله ام در تاریک ترین اتاق خانه تنهای تنها در کنج دیوار می نشینم سیگاری دود می کنم شیشه ی پلاستیکی نوشابه ای که از مایه ای تلخ پر است را سر میشکم چشم به...
-
فرشته ها و شیطونا ( آشنا نیست براتون داستان ما ؟ )
1391/01/05 07:09
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود توی این داستان ما دوتا شهر جادویی کنار هم خوش خرم میکردن زندگانی شهر اول شهر فرشته ها شهری که پر بود از صلح و صفا همه آدماش با هم خوب بودن رفیق و چند ساله توپ بودن تو این شهر بزرگ دو تا شهردار بودش شهردارایی که با...