دلقک نویس

دلقک وارانه بیاندیشید

دلقک نویس

دلقک وارانه بیاندیشید

این واژه ها

غریبه ای نبودنش شهر آفتاب و من در آید تنها او سوزان میسوزم او نشسته ام زیر همچنان ام نمی آید این منتظر که در من از .
گاهی هم اینگونه میشود ...
وقتی
ذهن و قلم
کارد و پنیر بشوند

نظرات 2 + ارسال نظر
ماتریونا 1391/01/23 ساعت 12:52

کارد و پنیر جان شما قرار نبود این جا یه کارایی درباره ی فراماسون بکنی؟

ماتریونای عزیز خیلی درگیرم بخدا چشم به زودی

چشم انتظار ِ غریبه ننشین
برخیز و راه بیفت
دیاری دیگر
درد هایش "غریبه" نمی خواهند
هردو آرام می گیرید؛ : )

هر دو آرامند
غریبه هایی که می آیند و میروند
دردشان یکیست
دیارشان اما
سال ها فاصله دارد
با دیار ما
دردشان اما
به انتظار چشمیست
که بیاید
که بخواهد
که بتواند
آرامشان دهد

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد