دلقک نویس

دلقک وارانه بیاندیشید

دلقک نویس

دلقک وارانه بیاندیشید

1:25 7/1/91

پنج ساله بودم
با خنده
با پاهایی عرق سوز شده
زیر آفتاب سوزان صحرا
روی دوش پدر
به شیطان سنگ میزدم
به خیال خود
با ارباب تاریکی ها
مبارزه ای بس شگرف میکردم
حال
بیست و یک ساله ام
در تاریک ترین اتاق خانه
تنهای تنها
در کنج دیوار می نشینم
سیگاری دود می کنم
شیشه ی پلاستیکی نوشابه ای
که از مایه ای تلخ پر است را سر میشکم
چشم به راه شیطانم
که شاید بیاید
تا سر تعظیم فرود بیاوردم برایش
که حاضر نشد به انسانی چنین پست
سجود کند


دلقک...

نظرات 5 + ارسال نظر


ایول داری

مخلص شما هم هستیم شبنم جان :)

تلاطم 1391/01/07 ساعت 08:07 http://talatoom.blogfa.com

شیطان را ما بیچجاره کردیم..وگرنه..اگع آدم نبود اون تو آسمونا داشت عبادتشو میکرد..!

عاره

همین 1391/01/08 ساعت 12:58

(:)
):(

(:)

گیر 1391/01/08 ساعت 14:19

خواستی بگی عرق میخوری؟
باشه بابا، تو زورو

آیول نکته رو خوب گرفتی نکنه تو عم اسب زورویی ؟
آها نه اون اسب لوک خوشانس بود باهوش بود

زهرا 1391/01/12 ساعت 15:09 http://rrosanii.blogsky.com

چند بار خواندمش...ارزشش را داشت...
هیچ ندارم که بگوییم...گفتنیها را بسیار زیبا گفته ای...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد