ناپلئون یبار مست مست بود
داشت تو کوچه های استانبول قدم میزد
یه بلوندی که از قضا مست بود
تلو تلو خوران آواز می خواند و میرفت
ناپلئون که این صحنه رو دید رو کرد به بلوندی و گفت
هی بلوندی ، " عفت در زن مانند شجاعت است در مرد ، من از مرد ترسو همچنان متنفرم که از زن نانجیب "
بلوندیم برگشت گفت :
از من نیز متنفری ؟
ناپلئونم ینگا اینور کرد
ینگا اونور کرد گفت :
یک امشب را نه...
آفرییییییییییییییییییییین
نتیجه اخلاقی این که ناپلئون ها هم می توانند کزکژ باشند حتی :)))
کصلیص حتی
چه ترسوی باشرفی
اوهوم
جدال عقل و احساس
یاوه های بزرگان
هیتلرم بعله :دی
هیتلر هم بله :دی
دوسش داشتم
به نام سلام
زندگی خصوصیش بود...
چرا اکرانش کردی؟
این حق بزرگانه که : این یه ... چند شب را نه ...
تا سلام ... والسلام