یبارم یکی تو یکی از این شبکههای اجتماعی یه نوت گذاشت
"سر درد داری و
سیگار میکشی
+از فیلان شاعر معروف"
منم یکم فک کردم دیدم عجب شعر عمیقی گفته!
گفتم تست کنم ببینم میتونم بگم
هیچی بعد ۱ ثانیه فک کردن گفتم
"دل درد داری و
مسطرا میروی..."
ویدیو کال خر است! وختی نتوانی اشک هایت را پنهان کنی، رسواترین آدم ِ شهر می شوی انگار...
من تا بحال خیلی رسوا شده ام اما هنوز عادت نکرده ام به این موضوع. می گفتم... ویدیو کال خر است چون نمی توانی براحتی بگویی "خوبم" ... نمی توانی با یک " :))))))" سر و ته ِ داستان را هم بیاوری، همه اش باید مصنوعی بخندی و صدای خندیدن در بیاوری و دندان های ِ نامرتبت را نشان بدی که یعنی خندیدم...خب اینکار خیلی سخت است بقرعان. تکنولوژی حتا دروغ گفتن را سخت کرده لعنتی!
ویدیو کال خر است...
بهار یعنی
کافکا بخوانی
سیگار بکشی،
کوئیلو پیامک کنی
شکولات پست کنی.
پرا
زمین خوردم
گریستم
خندیدی
خندیدم
شکستم
گریستم
خندیدی
خندیدم
مریض گشتم
خواب بودم
بیدار بودیم
بیدار شدم
خندیدی
خوب شدم
گریستم
گریستم
گریستم
نبودی
نبودی
گریستم
یگانه میم عالم
نگاهت را می خواهم
نگاهت را می خواستم
چه اینجا
چه آنجا
تنهایم گذاشتی
در اینجا
تنهایم نگذار
در آنجا
دوستت دارم
مادر
دینگ دانگ ، دینگ دانگ، دینگ دانگ، دینگ دانگ
می شنوی ؟؟
ناقوس ها باز هم زجه مادران را فریاد می کنند
آمدند
مردگان زنده
کلیسا ها باز هم پیامی دیگر دارند
جنگی دیگر در راه است
اینبار خیر و شر در یک طرف می جنگند
شاید برای بقا
نازنینم
فکر می کنم این جنگ آخر باشد
شاید
پس از آن آزادیست
بویش را در هوا احساس می کنم
فقط باید مقلوب باشیم
جنگ را باید باخت
اگر به دونبال ازادی هستی
این صدای جشن و پایکوبی فشنگ هاست که می آید
باز هم آواز جنگ را می خوانند
این مردگان متحرک ،
به جشنشان برویم ؟
یک شب
در یک شهر
خواب آشفته ای دیدم
از فرودگاهی غرق در نور
آشفته از خواب پریدم
به ساعتم نگاهی کردم
در ها را قفل کردم
یک ساعت مانده به پرواز
هنوز نرفته است
یک ساعت مانده به پرواز
در سالن انتظار است
سالن انتظار را گل بگیرند
مکان انتظار
ماشین های خاموش و سردیست
که درونش را
دود سیگار پر کرده است
چشم به آسمان دوخته اند
تا ببینند
ستاره بختشان
کی پرواز می کند
کی میرود از این شهر
یک شب در یک شهر
خواب آشفته ای دیدم
از پرواز قاصدک ها به سوی ابدیت
دور می شدند از من
با خبر های بد
دور می شدند از من
به سوی ابدیت
دور میشود از من
دور میشود و میرود
نزدیک میشود به من
نزدیک تر از قبل
یک شب
در یک شهر
خواب آشفته ای دیدم
میمیریم
میمیریم
میمیریم
در دنیای واقعی
در دنیای مجازی
در دنیای خیالی
میریم و میریم و میریم
در آخر تمام قصه ها میمیریم
اما با یک تلنگور
اتفاق ساده
بی قیمت
زنده میشویم
زندگی می کنیم
و فکر می کنیم که زنده شدیم و زندگی می کنیم
اما نه زنده شده ایم
نه زندگی می کنیم .
جندگی لفظ بهتریست اگر از من میپرسید
تنها فکر به زنده بودن می کنیم
در اصل مرده ایم
سالهاست که مرده ایم
از ثانیه اول تولد که نه
از هزارم ثانیه ای که وارد حفاظ نازک تخمدان مادر شده ایم
مرده ایم
میمیریم و فکر می کنیم که زنده شده ایم
کاش این فکر ها نبود
یا حداقل
اتفاقات ساده نمی افتادند
دوست ندارم که باز گول این زندگی را بخورم
این زندگی مرا کشت
کاش توانایی این را داشتم
که از کنار این اتفاقات مسخره
عبور کنم
به مردنم برسم
فریاد بزنم
آهای مردم
کلن به تخمم
غریبه ای نبودنش شهر آفتاب و من در آید تنها او سوزان میسوزم او نشسته ام زیر همچنان ام نمی آید این منتظر که در من از .
گاهی هم اینگونه میشود ...
وقتی
ذهن و قلم
کارد و پنیر بشوند
گلایل آورده ای ؟
گلایل دوست ندارم
رز ، رز خوب است
بگذریم
آب آورده ای ؟
بشویم
خاک گرفته است تمام وجودم را
تکه سنگ را بگذار کنار
ضرب انگشتانت را بیشتر دوست دارم
گلاب را فراموش کن
حساسیت دارم
اگر مقدور است
بجای پنج شنبه ها
شنبه ها به دیدنم بیا
شنبه ها خیلی تنهایم
خالکوبی بدنم کمرنگ شده
اوستا را بیاور پررنگش کند
آخر دیگر اثری از آن طلایی رنگِ
" در اینجا آرزوهای یک نسل آرمیده است "
نمانده
پنج ساله بودم
با خنده
با پاهایی عرق سوز شده
زیر آفتاب سوزان صحرا
روی دوش پدر
به شیطان سنگ میزدم
به خیال خود
با ارباب تاریکی ها
مبارزه ای بس شگرف میکردم
حال
بیست و یک ساله ام
در تاریک ترین اتاق خانه
تنهای تنها
در کنج دیوار می نشینم
سیگاری دود می کنم
شیشه ی پلاستیکی نوشابه ای
که از مایه ای تلخ پر است را سر میشکم
چشم به راه شیطانم
که شاید بیاید
تا سر تعظیم فرود بیاوردم برایش
که حاضر نشد به انسانی چنین پست
سجود کند
دلقک...
نسلی که عاشقانه سُرایید
اما عاشـقانه زندگـی نکرد
نسل شما آدم های پر مدعا که
تنها از عشق و عاشقی ، شاعری اش را آموختید
هرگز عارف نبودید
هیچ وقت
مزه تنهایی را نچشیده ام
درک نکرده ام
تنهایی مطلق را
همیشه سیگار بهمنم همراهم بوده است
حتی در اوج گرمای شهریور ماه
گاهی هم شده است
که در اوج تنهایی
حتی وقتی
سیگارم همراهیم نکرده است
از گوشه کمد
یکی از آن جانی واکر های هجده ساله
به دیدن بیاید
و من مست می کنم
این دقایق تنهایی را
این تنهایی مطلق را
شریک میشوم
با نصفه ی خالی
آن شیشه مغموم
" من غمزده و تو نازنینی ، با من به چه روی می نشینی . "
هوس سفر دارم اما ،
چه کنم که بسته است پایم
من در این شورزار آفرینش ،
تا به آخر گرفتارم
تو برو اما ز اینجا
نمون مثل من گرفتار
برو آنجا که کبوتر ،
می تواند کند پرواز
نه که در گوشه زندان ،
بکند خیال پرواز
برو آنجا که عشاق ،
می خندند باهم در خیابان
نه که از ترس مینی بوس ،
کز کنند گوشه دیوار
برو آنجا که هر کس ،
می تواند کند احساس
موج نسیم و باد را ،
میان گیسوان زیباش
برو آنجا که نامش ،
نباشد چیزی مثل ایران ،
برو از این قفس ، از این بیابان
ولی لطفن اگر رفتی ز اینجا ،
سلامم را رسان حتمن به باران
اگر رنگین کمانم دیدی بهتر،
به او هم برسان آرزوی وصالمان را .