می آید ، روزی سرد و تاریک
در اوج نا امیدی
در منجلاب خفت دست و پا میزنیم
سوار بر قایق لذت پیدایش می شود
با شنلی مشکی
داسی برّاق
به چهره های خسته ی مان لبخند می زند
آری
مرگ به زودی به سراغ تک تکمان می آید
منجیمان می آید
منجی آفرینش ، در راه است