در خانواده ما روز سیزده فروردین روز ورزش ملی نامگذاری شده است
در
این روز به صورت فشرده به بدمینتون ، والیبال ، وسطی ، فوتبال و دوچرخه
سواری میپردازیم و سهمیه ورزش یکسالمان را در سه ساعت پر می کنیم
این روز همچنین روز مرگ سهراب یا به عبارتی نوش دارو پس از مرگ دلقک هم نامگذاری شده است
در
این روز پسر خاله و برادرمان هار هار به قیافه ما میخندند و تا یک سال از
میزان وزنی که ما در این روز کم کرده ایم خاطره ها می سازند
این بود انشا من از سیزده به در هر سال
با تشکر
دسته بندی شده در " گله های نیمچه سیاسی "
به یکی اون دور و ورا بگو از طرف من بزنه تو سرت :)
بابا مگه خنده بازار ندیدی؟ یه پسره ست توش انشا می خونه، وسطش معلمه همش میزنه تو سرش. از اون لحاظ میدونی؟!
منم وسطی می خوام
خنده بازار ندیدم تاحالا
از هرچه بگذری سخن دوست خوشتر است
به به
کار خوبی کردی. رسانه اصولا چیزِه مزخرف و مضریه حالا می خواد این وری باشه، می خواد اون وری
واس ما روزه خونه نشینیه ...اما امسال زدم بیرون با یه سری علاف تر از خودم ....
اما کاش عید نبود که حتی سیزدهی هم نباشه
:|
اوه چقدر ورزش!!!چه جوری وقت میکنید به همشون بپردازید؟
ما هم تقریبا همینطوری هستیم ولی نه به این فشردگی دیگه...ولی امسال دقیقا برعکس بود،هیچیه هیچی...البته بخاطر مکانش هم بودا...منم که نصف روزو خواب بودم هوا عالی بود آفتابم که زده بود دیگه همونجا ولو شدم و بعدشم که همه واسم متاسف شدن و اخمو تَخم کردن!!!!!
ما آخر انشا هامون میگفتیم "این بود انشای من،زنده باد آموزگار"حالا بخاطر یکی دو نمره بیشتر...
گله های نیمچه سیاسی
خ***مالی میکردین رسمن دیگه :))
زنده باد آموزگار آخه ؟:))
جان خودم من هرگز انشاهامو با این جمله به پایان نمیبردم...آخه معمولا انشاهامو خودم نمی نوشتم:دی
خب بله دیگه دوستان رسما واسه چاپلوسی اینو میگفتن...هرچی باشه 17 بهتر از15 دیگه... همین جمله دو سه نمره جلو مینداختت...هر چند خیلی بی ربط بود ولی...
درووووغ نگو :))
نه بخدا دروغ نمیگم